بسم الرب الشهدا
پنجم اردیبهشت 1366... برای محمدرضا تورجی زاده همان روزی بود که قولش را از امام رضا ، در آخرین سفرش به مشهد مقدس، گرفته بود. زمانی که دنیا با همه ی بزرگیش بر او تنگ شده بود و همه ی نوایش ناله بود در فراق دوستان شهیدش...
آری !همان آقا محمدرضا، فرمانده ی مهربان و محبوب گردان یا زهرا را می گویم، همان مداح دلسوخته ی اهل بیت، همان عاشق حضرت زهرا، همانی که نماز شب هایش جلوه های زیبای بندگی را به نمایش می گذارد. همانی جوانی که.....روزی در جواب پرسش خواهرش : آخر محمدرضا تو چه گناهی مرتکب شدی که این طور شب ها ناله می زنی، پاسخ داد : بابت این همه نعمت هایی که خدا به ما ارزانی کرده و ما نمی توانیم شکرش را به جای آوریم....میگویم عجب از کدام نعمت دم می زنی؟ صدای ملکوتی ات را می گویی؟ تو که با تمام و جود و اخلاص آن را در راه خدا خرج کردی...تو که نوای یا زهرایت در جبهه ها گره گشایی می کرد....راستی محمدرضا به خانم حضرت زهرا چه عرضه کردی که مثل خانم از ناحیه ی پهلو و بازو جراحت دیدی و شهید شدی؟...با امام زمانت چطور معامله کردی که این همه تاثیر گذاری؟....به تو از کجا وحی شد که یک ماه دیگر تو را به گلستان شهدا دفن خواهند کرد که مزاری کنار رفیق عزیزت سید رحمان هاشمی برای خود نگاهداشتی؟....تو چطور زیستی که صدایت بعد از شهادت دست هدایت گری شد برای آن هایی که خود روایت می کنند که تو دست گیرشان شدی؟....راستی تو برای خدا چه کردی که مزارت میعادگاه جوانان نسل سومی شده که نه امامی دیده اند، نه جنگی و نه جبهه ای...اما هر وقت کاسه ی صبرشان از جور زمانه و خواهش های نفسانی لبریز می شود، تو سنگ صبور دل تنگی هایشان می شوی....به راستی تو با مهدی فاطمه چه سر مگویی داری که حتی با دیدن چهره ی نورانی ات ... آ نها که تو را اصلا نمی شناسند دل بسته ات می شوند....
رفقای اصفهانی!....خوش به حال شماهایی که می تونید امروز برید سر مزارش و بهش تولد شهادتش رو تبریک بگید....قسم به جان حضرت زهرا سلام مرا هم برسانید به او و بگویید شرمنده که دورم اما بسیار دلتنگم و بسیار دوست داشتم که خدمت برسم....و تو می دانی الاعمال بالنیات...
شادی روح حضرت زهرا و شهید تورجی زاده صلوات ....
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...